راحت بخواب ای شهر آن دیوانه مرده است

در پیله ی ابریشمیش آن پروانه مرده است

×

در تنگ دیگر شور دریا غوطه ور نیست

آن ماهی دلتنگ خوشبختانه مرده است

×

یک عمر زیر پا لگد کردند او را

اکنون که می گیرند روی شانه مرده است

×

گنجشکها از روی شانه هایم برنخیزید

روزی درختی زیر این ویرانه مرده است

×

دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش

آن شمع را خاموش کن ! پروانه مرده است . .

+ تاريخ جمعه 1 مهر 1390برچسب:,ساعت 22:6 نويسنده بهار |

salam dojtan:

bazi oghat dele adam badjori migire enghadar migire ke abr cheshmat hamash mikhad baron bebare

emroz zan divonei ra didam ke baray mosaferan

otobosi dast tekan midad chera?

emroz fahmidam az adami kam taram dar sorati ke sartaram?

vaghean azab avare ke be khatere dgaran az khodet begzari ye joray azab avare va vaghean man ro asabi mikone man bayad az khodam begzaram

be khatere chizha ya kasani ke mikham tarkeshon konam va dosteshon...

nemidonam bayad beram ya bayad bemonam

gharar nadaram kabose lahzeham raftane

man hata dg be arezo kodakimam nemiresamin hese badi ro dar man

zende mikone

hese sarma hese marg hese tanhay asabiam man daram az hame chim migzaram

bazi oghat enghadar aziyat misham ke nafasam migire

hese rozi ro dar man zende mikone ke az daste harzei khiyaboni be kasi panah ovordam ke jariham kard

badesh be adami panah ovoradam ke komakam kard ama onam baghi nabod ama alan kasi ro az dast dadam ke...

nemidanam shayad rozi manam harzei khiyaboni besham.

+ تاريخ جمعه 1 مهر 1390برچسب:,ساعت 21:51 نويسنده بهار |

 

راستش را بخواهی
 ..
 فاجعه ی رفتن "تو "چیزی را تکان نداد
 .
 من هنوز هم چای میخورم
 ... ... .
 سیگار می کشم ... کار می کنم
 .
 قدم میزنم , هستم اما
 .
 تلخ تر
 تنهاتر
 بی اعتمادتر...

+ تاريخ جمعه 25 شهريور 1390برچسب:,ساعت 21:22 نويسنده بهار |

هر که با احساس باشد
عاقبت خواهد شکست!
این جواب سادگیست

+ تاريخ پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,ساعت 12:41 نويسنده بهار |

طعم تلخ قهوه
پک‌های عمیق و با فاصله به سیگار
یک نگاه سرد و آرام ... خیره به خالی‌ پر از دود اتاق
و صفحه برفکی تلویزیون قدیمی‌ همراه با خشی خشی بم
...تکمیل میشود خواب آلودگی روز‌های من
... چقدر وقت دارم ... به هیچ چیز ... فکر نکنم

+ تاريخ پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,ساعت 12:36 نويسنده بهار |

آینه‌ها گناه کارند

تداوم میدهند تکرار مکرر زنی‌ که دیگر شبیه خودش نیست

زنی‌ که در تصویر خویش عکس کودکی ایستاده در تنهایی‌ را می‌بیند
...
دخترکی که عروسکش را گم کرد روزی که مادرش بیوه شد

آینه ها را باید به شب پیوند داد ... به تاریکی‌

+ تاريخ پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,ساعت 12:34 نويسنده بهار |

من کولی غریبی را میشناسم

که عشق را با هوس تبّرک کرد

و با کوچش
...
خاک یک قبیله‌ را دلتنگ کرد

غریب بود ... شب‌های کویر را گشته بود

ماه خودش را در چاه عشق دیده بود

و برای همیشه رفته بود

برای همیشه رفته بود

+ تاريخ پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,ساعت 12:32 نويسنده بهار |

های غریبه !!!

اینجا کسی‌ هر روز نوار مغزی‌اش را چک می‌کند

کسی‌ که نگران سایه‌هایِ مشوّش رویِ دیوار است
...
کسی‌ که می‌‌داند ... تا جنون دو قدم بیشتر فاصله نیست

و دلشورگی سفر نزدیک ترینها

و سردی دست‌های آدم ها

و بیتابیِ روحِ خسته اش

اینجا کسی‌ است که دل به سکون دیوار‌هایِ همسایه داده است

اینجا یک آشنا با شما حرف میزند

+ تاريخ پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,ساعت 12:31 نويسنده بهار |

 

ما انسانه نیاز داریم درکمون کنن

و وقتی کسی این کارو برات انجام نمیده تو دلسرد میشی

اونوقت فکر میکنی اونا چقدر نفهمن

ولی نمیفهمی که تو توقعاتت بلاست

تو این دنیا هر کسی به یه شکلی تنهاست به یه شکلی در خودش گرفتاره

من

تنهام تنهاتر از تنها همه به ظاهر دوستم دارن

شایدم به واقع

اما من همه ادما رو دوست ندارم

من اونایی رو دوست دارم که باهام هم عقیده ان

تو دنیای من ادم پلشت زیاده ادم زورگو اما من به امید این زندگی میکنم

که روزی که کارم باهاهشون تموم شد ترکشون کنم

و بعد یهو به این فکر میکنم

اگه اینجور باشم و این کار رو بکنم قطعا میرم جهنم وبعد

دوباره به این میرسم ایا

اصلا جهنم وجود داره

فکرم مثل چند کلاف پیچیده بهم شده

+ تاريخ چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,ساعت 16:34 نويسنده بهار |

سلام دوچتان

دلم گرفته از روزی که مامان اومده باز دردسرا شروع شده

هر روز دعوا

اگه به مامان من باشه میگه هیچکس نباید تو زندگیت باشه

فقط خانواده درجه 1

این حرف از نظر من چرته مزخرفه من رو عقب میندازه از دیگران چون

جامعه خرابه

این مسخره است مزخرفه مزخرف

تو باید بری خارج از کشور تا رشد کنی

جامعه اونا سالم تر از ما هست

خب باشه من باید خودم برای خودم تصمیم بگیرم

من باید تصمیم بگیرم کی رو بخوام کی رو نخوام

اما اینم اونا برام تعیین میکنن

و این یعنی محدودیت

کجا میری کجا میای تو این جامعه اگر جنده بشی آزادی

وگرنه مثل من باید خفه بشی تا زمانی که شوهر کنی

اون وقت یکی دیکه بهت حکومت میکنه ما زنا واقعا بدبختیم

نمیدونم از همه چی بدم میاد

از این حرصم میگیره که من نباید کاری کنم تا یه مرد شهوتی نشه و به گناه الوده نشه

واقعا واسه خودمون و دینمون که درش عدالت نیست افسوس می خورم

اگه یه مرد با ده تا زن بخوابه هیچی نیس اما اگه 1 زن این کارا با یه مرد انجام بده حکمش سنگساره

اره عدالت اینه

+ تاريخ سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,ساعت 18:2 نويسنده بهار |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد